رجعت از اصول دین یا از اصول مذهب
رجعت از اصول دین یا از اصول مذهب
منبع:ماهنامه موعود
انديشمندان اسلامى كتب و مقالاتى گرانمايه در اين موضوع نگاشتهاند، كه هر يك از سبكى ويژه برخوردار است. برخى به سبك روايى محض ، برخى ديگر در پاسخ به شبهات و دلائل مخالفان و ...
معناى لغوى
الفاظ مختلفىبراى بيان اين اصلاعتقادى در قرآن مجيد و روايات اسلامىبه كار رفته است، مانند: رجعت، اياب، كره، رد، حشر ، كه همه در معناى بازگشت مشتركند ولى در ميان همه اين الفاظ ، لفظ رجعت مشهورتر است. رجعت مصدر «مره است» (1) و بيانگر «يكبار بازگشت» است، چنانچه در «لسان العرب» (2) آمده است:«رجعت مصدر مره از ماده رجوع است.»
در «اقرب الموارد» (3) در توضيح واژه رجعت ذكر شده: «رجع الرجل رجوعا و مرجعا ، و معه انصرف ... هو يومن بالرجعةاى بالرجوع الى الدنيا بعدالموت» . يعنى رجوع به معناى بازگشت است و فلانى به رجعت ايمان دارد يعنى او به رجوع به دنيا پس از مرگ اعتقاد دارد، پس واژه رجعت در لغتبه معناى «يكبار بازگشت» است.
معانى اصطلاحى
رجعت همانند بسيارى از واژهها علاوه بر معناى لغوى، در علوم مختلف در معانى گوناگونى به كار رفته، و با توجه به اين معانى است كه مىتوانيم تصوير و شناخت صحيحى از معناى مورد بحث داشته باشيم. لغتنامه دهخدا معانى اصطلاحى مختلفى براى رجعتبر شمرده است، كه به اختصار آنها را نقل مىكنيم:بازگرديدن مرد به سوى زن مطلقه خود در مدت قانونى و شرعى .
رجعت نزد منجمان و اهل هيات عبارتست از حركتى غير از حركت كوكب متحيره به سوى خلاف توالى بروج و آن را رجوع و عكس نيز مىنامند.
نزد اهل دعوت عبارتست از رجوع و كال و نكال و ملال صاحب اعمال به سبب صدور فعل زشت از افعال ، يا متكلم گفتارى سخيف از اقوال . (4)
برخى جامعهشناسان به هنگام بحث از قانونمندى جامعه و تاريخ ،معتقدند كه قوانين تطورات تاريخى در همه جوامع مشترك است و تاريخ سه مرحله ربانى و قهرمانى و انسانى را طى مىكند و هميشه اين ادوار تكرار مىشوند و آنان اين حركت تاريخ را «ادوار و اكوار» و «رجعت» گويند. (5)
روشن است كه هيچكدام از معانى چهارگانه مذكور مورد بحث ما نيست و آنچه در اين تحقيق مورد توجه است اصطلاح كلامى است.
شيخ حر عاملى در بيان تعريف اصطلاحى رجعت مىفرمايد:
«بدان كه رجعت در اينجا [كلام] همان حيات و زندگى بعد از مرگ و قبل از قيامت است، و اين معنا از لفظ رجعتبه ذهن سبقت مىجويد، و همين معناست كه مورد تصريح علما بوده كه از موارد به كارگيرى آن و نيز از احاديث استفاده مىشود». (6)
اين تعريف بيانگر معناى كامل اصطلاحى رجعت نيست ، زيرا مجرد زنده شدن بعد از مرگ ، قبل از قيامت ، نمايانگر معناى اصطلاحى رجعت نيست ، زيرا (همانطور كه خواهد آمد) قرآن ماجراى عدهاى را بيان مىكند كه پس از مرگ زنده شدند. مثل جريان زنده شدن عدهاى از ياران حضرت موسى كه مىخواستند خدا را ببينندو ... روشن است كه رجعت در اصطلاح كلام شيعه چنين رجوعى نخواهد بود (زنده شدن عدهاى از مؤمنان خالص و كافران فاجر در زمان ظهور امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) افزون بر اينكه معناى لغوى رجعت در اين تعريف لحاظ نشده است، چرا كه رجعتبه معناى بازگشتبه دنيا پس از مرگ است نه زنده شدن ، به هر حال اين تعريف گوياى معناى اصطلاحى رجعت نيست.
تعريف ديگر تعريف شيخ مفيد است. كه گوياى معناى واقعى رجعتبوده و داراى نواقص تعريف نخست نيست. ايشان در تبيين معناى اصطلاحى (كلامى) رجعت چنين مىنويسد:
«ان الله يرد قوما من الاموات الى الدنيا فى صورهم التى كانواعليها فيعز فريقا و يذل فريقا و المحقين من المبطلين و المظلومين منهم من الظالمين و ذلك عند قيام مهدى آل محمد عليهم السلام» (7)
«خداوند گروهى از اموات را به همان صورتى كه در گذشته بودند، به دنيا بر مىگرداند، و گروهى را عزيز و گروهى ديگر را ذليل مىكند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده ، و مظلومين را بر ظالمين و ستمگران غلبه مىدهد، اين واقعه هنگام ظهور ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) رخ خواهد داد».
شرح تعريف
تعبير «يرد» بسيار ظريف است و دقيقا انعكاس دهنده معناى لغوى رجعت و بازگشت است، بر خلاف «الحيوة بعد الممات» كه در تعريف نخست آمده است. و نيز قيد «قوما من الاموات» بيانگر اين مطلب است كه رجعت مختص به گروه خاصى بوده و عمومى نخواهد بود، كما اينكه در احاديثبدان اشاره خواهد شد، و آن گروه ، مؤمنان كامل و كافران بدطينت هستند.تعبير «فى صورهم التى كانواعليها» بيان مىكند كه افرادى كه رجوع مىكنند، به همان صورت دنيوى و داراى جسم و خواص ماده خواهند بود. پس منظور از رجعت رجوع دولتحقه اهل بيت(ع) و امر و نهى آنها نيست ، بلكه رجوع اشخاص است ، كما اينكه در آينده مورد بحث قرار خواهد گرفت. جمله «فيغز فريقا ... الظالمين» اشاره به فلسفه رجعت دارد و آن عزت مؤمنان و ذلت ظالمان است ، و بالاخره «عند قيام مهدى (عجلالله تعالى )» هم زمان رجعت را بطور اجمالى مشخص مىكند كه قبل از قيامت و در هنگام ظهور حضرت مهدى آل محمد(ص) خواهد بود. انشاءالله تعالى .
جايگاه رجعت در اعتقادات شيعه
اعتقاد به رجعت و بازگشت نخبگان امت، پيش از قيامت، به دنيا ، از ويژگى خاصى برخوردار است و در منابع اسلامى اهميت آن با بيانات گوناگونى مطرح شده است. در برخى روايات روز رجعت را يكى از روزهاى الهى كه عظمت و قدرت الهى در آن متجلى خواهد شد، برشمردهاند.«عن ابى عبداله عليه السلام قال: ايامالله ثلاثة: يوم يقوم القائم و يوم الكره و يومالقيامة» (8)
امام صادق(ع) فرمودند: روزهاى الهى سه تاست: روزى كه قائم آل محمد(ع) قيام خواهد كرد، و روز رجعت و روز قيامت .
منظور از «روزهاى خدا» چيست؟ مرحوم علامه طباطبائى در اين زمينه مىفرمايد:
«اينكه ايام خاصى به خدا نسبت داده مىشود با اينكه همه روزها متعلق به خداست ، نكتهاش اين است كه در آن روزهاى خاص، امر خدا چنان ظهورى مىيابد كه براى هيچ كس ديگرى اين ظهور پيدا نمىشود. مثل مرگ در آن موقعى كه تمام اسباب دنيوى از تاثير گذارى مىافتد و قدرت و عظمت الهى ظهور و بروز مىكند. ايشان در ادامه احتمال ديگرى را در تفسير «ايامالله» بيان مىكند كه ممكن است مقصود اين باشد كه نعمتهاى الهى در آن روز ظهور خاصى مىيابند ، كه آن ظهور براى غير او نخواهد بود، مثل روز نجات حضرت ابراهيم(ع) از آتش.
پس منظور از «ايامالله» روزهايى است كه امر الهى اعم ازنعمتيا نقمت ، عزت و ذلت ظهور تام مىيابد. (9)
آرى رجعت و بازگشت انسانهايى كه سالها پيش از دنيا رفتهاند حكايت از قدرت و عظمت الهى دارد و در آن روز اين عظمت و شوكت الهى براى همگان آشكار مىشود (معناى اول) و يا در آن روز نعمتهاى خداوند شامل مؤمنان برجسته و نخبه شده و آنان را براى مشاهده ظهور امام عصر (عجلالله تعالى فرجه الشريف) و غلبه مظلومان بر زور مداران به اين دنيا بر مىگرداند ، و از طرفى هم با بازگشت كافران از سيه دل ، آنان را بر سر خاك ذلت و خوارى خواهد نشاند (معناى دوم).
امام صادق(ع) يكى از ويژگيهاى شيعه بودن را اعتقاد به رجعتشمرده و مىفرمايد: « ليس منا من لم يؤمن بكرتنا و لم يستحل متعتنا» (10)
يعنى از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت ما نداشته باشد و نيز متعه ما را حلال نشمرد. چرا كه در آن روزگار ، جعتيكى از معتقدات ويژه شيعه محسوب مىشد، بطورى كه ساير مذاهب آن را يكى از نقاط امتياز شيعه از ساير مكاتب قلمداد مىكردند.
امام صادق(ع) در حديث ديگرى ، يكى از شرايط ايمان را اعتقاد به رجعتبرشمرده و مىفرمايند:
«من اقر بسبعة اشياء فهو مؤمن و ذكر منها الايمان بالرجعة» (11)
«هر كس به هفت چيز اعتقاد داشته باشد ، مؤمن است، و در ميان آن هفت چيز ايمان به رجعت را ذكر فرمودند». لازمه چنين سخنى آن است كه ايمان كامل زمانى حاصل ميشود كه علاوه بر اعتقاد به توحيد و ... ، اعتقاد به رجعت نيز وجود داشته باشد. بر اين اساس بر هر شيعهاى اين اعتقاد ضرورى است، از سوى ديگر اين اميد را در دل خويش زنده نگه مىدارد كه اگر پيش از ظهور منجى عالم بشريت از دنيا برود خداوند وى را براى نصرت دين خويش و درك لقاى آن حضرت ، به دنيا بر مىگرداند.
حال سؤال اين است كه:اعتقاد به رجعت از اصول دين استيا اصول مذهب؟
قبل از پاسخ دادن به اين سؤال مىبايست نخست مفهوم و تصوير روشنى از آن دو واژه به دست آوريم تا بتوانيم به پاسخ سؤال فوق برسيم.
همانطور كه مىدانيم دين در يك تقسيمبندى به اصول دين و فروع دين تقسيم مىشود و منظور از اصول دين ، در اين تقسيم ، هر گونه اعتقاد معتبر دينى است كه مربوط به بينش و شناختخدا و جهان و انسان مىشود، و فروع دين منظور احكام عملى است كه وظايف فردى و اجتماعى پيروان آن دين را بيان مىكند. به عبارت ديگر منظور از اصول دين، اساسىترين و زيربنايىترين امور اعتقادى است، در مقابل ساير امور اعتقادى كه نسبتبه آنها جنبه تبعى و فرعى دارند، آن اصول عبارتاند از: توحيد ، نبوت و معاد - كه اديان الهى در سه اصل فوق مشتركند - كه اين اصول در حقيقت پاسخى به روشنترين سؤالات فكرى انسانند. و طبيعى است كه انكار هر يك از اين سه اصل موجب خروج از دين و اثبات كفر است.
اما اصول مذهب عبارت از اين است كه گاهى پيروان يك مكتب كه در اصول بنيادى دين با يكديگر مشتركند برداشتها و تلقيات مختلفى از دستورات و پيامهاى دينى دارند، كه موجب پيدايش روشهاى مختلفى در دين مىشود. اين برداشتها و طرز تفكر خاص از مكتب - با حفظ اصول و وجوه اشتراك - را اصول مذهب مىگويند. عدم اعتقاد به اين اصول موجب خروج از دين نمىشود ، بلكه موجب خروج از آن طرز تفكر و برداشتخاص مىشود، مثل اعتقاد به عدل و امامت ، كه عدل از امور اعتقادى تابع توحيد و امامت تابع نبوت است . از اين روست كه مىبينيم مذاهب مختلفى پديد آمده همچون شيعه و سنى كه هر كدام طرز تفكر خاصى نسبتبه امامت دارند.
اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست و معتقد نبودن به آن هم موجب كفر و خروج از دين نيست ، بلكه از اصولمذهب اماميه است. بطورى كه اعتقاد به اصل رجعت گروهى از مؤمنان و كافران ، به دنيا پيش از قيامت ، ضرورى است . هر چند كه باور داشتن جزئيات مسائلى كه در رجعت اتفاق مىافتد لازم و ضرورى نيست.
به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و ميزان است. مرحوم «شبر» در اين باره مىگويد:
اصل رجعتحق است ، و شبههاى در آن نيست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از جرگه مؤمنان و شيعيان مىشود. چرا كه رجعت از امور ضرورى مذهب شيعه بوده و رواياتى كه در مورد صراط و ميزان و غير آن دو به دست ما رسيده است، از جهت تعداد و نيز صحت مدارك و وضوح دلالت ، افزونتر از روايات رجعت نيست .
با آنكه اعتقاد به صراط و ميزان و جز آنها ضرورى است، اما، بايد توجه داشت كه اختلاف و بينشهاى متفاوت در جزئيات مساله رجعت ، ضررى به اصل آن نمىزند، همانطور كه برداشتهاى متفاوت در ويژگيهاى صراط و ميزان در اصل آن خدشه وارد نمىسازد» (13)
آنگاه ايشان ادامه مىدهند كه ايمان به رجعتبطور كلى واجب و لازم است.
نتيجه آنكه مساله رجعت از ضروريات مذهب و مكتب تشيع است، كه اعتقاد به آن (بدون در نظر گرفتن جزئيات) ضرورى است، هر چند اعتقاد به جزييات مانند اينكه چه كسانى رجعت مىكنند و يازمان آن چه موقعى است و ... لازم نيست. ولى بايد توجه داشت كه اعتقاد به آن، در درجه اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد، نيست. در كتاب الشيعه والرجعة ، نويسنده خواسته استبا استناد به يك حديث، كفر كسانى را كه اعتقاد به رجعت ندارند ثابت كند، ايشان نخست اين آيه را مطرح مىكند:
«فالذين لايومنون بالاخرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرة» . (13)
آنگاه در تفسير و تبيين اين آيه، حديثى را از امام باقر(ع) نقل مىكند كه فرمودند: «فى قوله: الذين لايومنون بالاخرة، يعنى انهم لايومنون بالرجعة انها حق (قلوبهم منكرة) يعنى انها كافرة (و هم مستكبرون). (14)
اينكلامخداوندكهمىفرمايد:
«كسانىكهبهآخرتايمانندارند»معنايشايناستكهآنهابهحقانيترجعتايمانندارندومرادازاينجملهكهمىفرمايد: «قلبهاىآنهاانكاركنندهست»ايناستكه«آنهاكافرهستند»
وى در فهرست كتاب ، مطلب را چنين عنوان مىكند:«معتقد نبودن به رجعت كفر است» آنگاه در جايگاه بحثيادشده ، به آن حديث استناد مىكند، چنانچه منظور ايشان آن است كه همچنانكه معتقد نبودن به رجعت ، مستلزم كفر است و همتراز با توحيد و نبوت و معاد، مىبايستى به رجعت نيز معتقد بود طبق اين برداشت ، با توجه به بيانات گذشته اشتباه آن مشخص مىگردد، ولى چنانچه منظور آن باشد، كسانيكه قلوب آنها كافر است ، از پذيرفتن رجعتسرباز مىزنند، يعنى قبل از عدم اعتقاد به رجعت ، صفت «كفر» را داشتهاند و اين كفر مانع پذيرش رجعتشده است، نه اينكه با عدم اعتقاد به رجعت كافر شدهاند، اين حرف قابل قبول است. و در حقيقتحديثبه ريشه روانى عدم پذيرش رجعت اشاره دارد.
احتمال ديگرى در معناى حديث است كه دقيقتر به نظر مىرسد، و آن اينكه منظور از اينكه قلوب آنها كافر است ، اين نيست كه آنها مثل كفار هستند و آثار و احكام كفار بر آنها مترتب مىشود، بلكه بدين معناست كه قلوب آنها در اثر عدم پذيرش رجعتبه كفر متمايل شده نه اينكه واقعا كافر شدهاند.
پىنوشتها:
1- در علم صرف بيان شده كه مصدر داراى انواعى است. يك نوع آن «مره» است كه براى وقوع فعل يكبار به كار مىرود.
2- لسان العرب، ج 8 ، ص 114، ابن منظور چاپ نشر ادب الحوزه1363 شمسى 1405 قمرى)
3- اقرب الموارد ج1 ، ص 2 - 391 (سعيد الخورى الشرتونى . چاپ مؤسسه النصر)
4- لغتنامه دهخدا حرف راء ص 294 و 295 (على اكبر دهخدا - چاپ دانشگاه تهران - 1342 تهران)
5 - براى مطالعه بيشتر به «جامعه و تاريخ» استاد مصباح يزدى ، چاپ سازمان تبليغات اسلامى ، ص 14 رجوع شود.
6- الايقاظ من المجعة بالبرهان على الرجعة ، چاپ دارالكتب العلميه ، اسماعيليان - قم ص 140 و 141
7- اوائل المقالات ص89، شيخ مفيد، ناشر مكتبه الداورى قم
8 - بحارالانوار ، ج53 ، ص63 ، چاپ مؤسسه الوفاء ، بيروت - لبنان و معانى الاخبار ص366 ، چاپ جامعه مدرسين قم .
9- تفسير الميزان ج 12 ، ص 18-19 . مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، - بيروت - علامه سيدمحمد حسين طباطبايى
10- بحارالانوار، ج53 ، ص 92 و 121
11- همان منبع
12- حقاليقين ، ج 2، ص 35 ، چاپ منشورات اعلمى ، عبدالله شبر
13- الشيعه والرجعة ج 2 ، ص107 . محمدرضا طبسى نجفى - چاپ اول ، مطبعه الحيدريه - النجف الاشرف 1375 ه ق
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}